ماجرای مردی که جواز دفنش صادر شده بود اما به طور معجزه آسایی دوباره زنده شد ، مُرده بودم، اما دوباره به زندگی برگشتم

به گزارش مجله زیتوا، همه چیز برمی شود به چهارشنبه هفته گذشته. ساعت نه و نیم شب فیصل مثل همواره به خانه آمده بود تا در کنار خانواده اش باشد اما آن روز مثل همواره نبود.این مطلب در هفته نامه خبرنگاران سرنخ در اسفندماه 1391 منتشر شده است.

ماجرای مردی که جواز دفنش صادر شده بود اما به طور معجزه آسایی دوباره زنده شد ، مُرده بودم، اما دوباره به زندگی برگشتم

به گزارش خبرنگاران، فیصل خستگی شدیدی را در بدنش احساس می کرد و هر لحظه حالش بد و بدتر می شد، طوری که هر دو دستش از شدت عرق کردن کاملا خیس شده بود اما او مشکلش را جدی نگرفت، تصور می کرد به زودی حالش خوب خواهد شد و این یک خستگی معمولی است.

سر سفره شام بود که همسرم متوجه حال و روز من شد، گفت رنگت خیلی پریده و بهتر است برویم دکتر اما من تمایلی به این کار نداشتم.

فیصل حسینی این حرف ها را به زبان می آورد. به گفته او هر چقدر زمان می گذشت حالش بدتر می شد و در نهایت به این نتیجه رسید که همراه با همسرش به بیمارستان نفت آبادان مراجعه کند.

در آنجا پزشک پس از معالجه گفت که باید یک نوار قلبی بگیرم. پزشکان بیمارستان تصور می کردند حال بد آقا فیصل به خاطر مشکل قلبی باشد اما او تا به حال هیچ گونه سابقه بیماری قلبی ای نداشت. من هر شش ماه یک بار برای چکاب به بیمارستان می رفتم و خیالم از این بابت راحت بود، اما وقتی روی تخت دراز کشیدم تا دکتر نوار قلب بگیرد، ناگهان پزشک از اتاق بیرون رفت، در حالی که از پرستاران می خواست پزشک متخصص قلب را هر چه زودتر خبر نمایند.

این تنها جمله ای بود که فیصل شنید و پس از آن جهان برایش تیره و تار شد.

مرگ غیرمنتظره

حمید منشدی - مسئول روابط عمومی بیمارستان نفت آبادان- در این باره می گوید: بیمار 41 سالش است و 17 سالی می گردد که کارمند بیمارستان نفت آبادان است، آن روز پزشکی که نوار قلب را از آقای حسینی گرفته بود با عجله می خواست هر چه سریع تر پزشک متخصص قلب و عروق را ببیند، متخصص قلب هم با توجه به شرایط بیمار و شرح حالی که همکارش از شرایط او داده بود به سرعت به طرف اتاقی که فیصل حسینی در آن قرار داشت حرکت کرد.

دکترها حسابی متعجب شده بودند، چرا که با توجه به علائمی که در نوار قلب بیمار دیده می شد برایشان عجیب بود که چطور بیمار دوام آورده و زنده مانده است اما همین که آنها به اتاقی که فیصل در آن بود رسیدند با صحنه وحشتناکی روبه رو شدند.

آقای منشدی در این باره می گوید: وقتی همکاران ما به اتاق بیمار رسیدند او از حال رفته بود و بدنش سرد به نظر می رسید.

به اینجای صحبت ها که می رسیم همسر آقای حسینی نفس عمیقی می کشد و با تداعی آن روز پراسترس در ذهنش، برایمان شرح می دهد: فیصل به اصرار من به بیمارستان آمده بود، در حالی که در تمام طول راه می گفت حالش خوب است، از آنجا که بیشتر پرسنل بیمارستان همسرم را می شناختند و با او همکار بودند، این بود که با خیال راحت در گوشه ای به انتظار نشسته بودم و تصور می کردم در اتاق نوار قلب، همسرم در حال دادن یک آزمایش ساده است اما در همین افکار بودم که ناگهان متوجه شدم اتاقی که شوهرم در آنجا بود شلوغ شده و عده زیادی از پزشکان با عجله وارد این اتاق شده یا از آن خارج می شوند. آن لحظه را هیچ وقت از خاطر نمی برم. انگار آب سردی روی بدنم ریخته بودند. پاهایم قدرت حرکت نداشتند و نفسم بند آمده بود.

او هر طور که بود با اصرار وارد اتاق شد اما صحنه ای را که پیش رویش می دید باور نمی کرد. همسرش که تا دقایقی پیش می گفت حالش خوب است و مشکل خاصی ندارد، بی جان و سرد روی تخت دراز کشیده بود. شوک به من دست داده بود. اصلا باور نمی کردم. ناگهان سرم گیج رفت و از حال رفتم.

صدور جواز دفن

آقای منشدی مدیر روابط عمومی بیمارستان نفت آبادان در رابطه با این ماجرای عجیب می گوید: پس از این اتفاق، دکترها همه کوشششان را کردند تا فرد فوت شده را احیاء نمایند، اما پیروز نشدند و در نهایت به خانواده فیصل اعلام کردند که او از جهان رفته و دیگر کاری از دستشان ساخته نیست. حتی پزشکی قانونی جواز دفن فیصل را صادر کرد. دیگر کار از کار گذشته بود و کوشش پنج ساعته پزشکان نتوانست زندگی دوباره ای را به این مرد ببخشد.

این بود که همه با ناامیدی اتاق را ترک کردند و پرستاران قصد داشتند فیصل را به سردخانه منتقل نمایند اما در این میان امین شمس - پزشک اورژانس- که از قبل با آقا فیصل رابطه دوستی داشت نتوانست مرگ او را باور کند.

او در کنار دوست بی جان خود که آماده رفتن به سردخانه بود با ناامیدی و چشمانی گریان تکیه زد. برای لحظاتی همه خاطراتی که با فیصل داشت در ذهنش جان گرفت و مثل یک فیلم از مقابل چشمانش گذشت اما ناگهان در همین گیر و دار فکری به ذهنش رسید.

خودش می گوید: با اینکه یک پزشک هستم و مرگ انسان های زیادی را با چشم خود دیده ام نمی دانم چرا آن شب نمی توانستم مرگ دوستم را باور کنم، کار فیصل دیگر تمام شده بود اما به پرستاری که می خواست دستگاه های نشان دهنده علایم حیاتی را قطع کند اجازه این کار را ندادم، نگاهی به جسم دوستم انداختم و گفتم تو باید برگردی. تو نمی توانی ما را تنها بگذاری و در همین حین با دستانم ضربه محکمی را به سینه فیصل وارد کردم تا شاید قلبش به تپش بیفتد.

ضربه حیات بخش

پرستاری که در اتاق بود با تماشا این صحنه به سرعت از اتاق خارج شد تا موضوع را هر چه سریع تر به پزشکان دیگر اطلاع بدهد. به همین دلیل طولی نکشید که پزشکان، خود را به اتاقی که فیصل در آن بود رساندند تا دکتر شمس را از کارش منصرف نمایند، اما او دست بردار نبود و همچنان ضربات محکمی را به سینه فیصل می زد.

شمس می گوید: به پزشکان گفتم مگر نمی گویید کار فیصل تمام شده پس برایش چه فرقی می نماید، اما پزشکان دیگر اجازه این کار را به او ندادند و در کوشش بودند تا مانع همکارشان بشوند که ناگهان دکتر شمس، ضربه محکم و شدیدی را به سینه دوستش وارد کرد. ضربه ای که باعث شد دستگاه ها یک بار دیگر به صدا در بیایند و به جریان افتادن ضربان قلب فیصل را نشان بدهند، مردی که تا ساعاتی پیش جواز دفنش صادر شده بود.

به زندگی لبخند بزن

با ضربه کاری دکتر شمس، فیصل بار دیگر به زندگی بازگشت، گرچه طی این اتفاق، دو دنده او شکست. در این میان، پزشکان بلافاصله فیصل را به آی سی یو منتقل کردند تا در آنجا تحت مراقبت های ویژه قرار بگیرد چرا که دستگاه ها تنها 15 درصد علائم حیاتی را نشان می دادند. فیصل در این باره می گوید: وقتی چشمانم را باز کردم و به هوش آمدم متوجه شدم در اتاق آی سی یو هستم. همه با شادمانی دور من حلقه زده بودند و من با تعجب از آنها پرسیدم اینجا چکار می کنم و چرا من را به آی سی یو آورده اند؟.

در این هنگام همسر فیصل به طرفش می رود و از او می خواهد آرام باشد. من به همسرم گفتم خدا تو را دوباره به ما بخشیده و تمام ماجرا را برایش تعریف کردم اما او باورش نمی شد. گرچه همسر آقا فیصل همه اتفاقات را مو به مو برایش شرح داد اما او تصور می کرد تنها چند دقیقه به خواب رفته و حالا بیدار شده است در صورتی که چهار روز در آی سی یو تحت مراقبت های ویژه بود.

پزشکان در خصوص دلیل این اتفاق می گویند که بیمار به خاطر انسداد یکی از رگ های قلب دچار این مشکل شده است که با وارد آوردن ضربه از سوی پزشک به سینه بیمار، رگ ها آزاد شده و او دوباره به زندگی بازگشته است، منشدی مدیر روابط عمومی بیمارستان نفت آبادان اینها را می گوید.

به گفته او نکته جالب این ماجرا در این است که پزشکان متخصص قلب بعد از معاینه بیمار با تعجب گفتند که قلب این بیمار مسئله ای ندارد و در سلامت کامل به سر می برد. پزشکان معتقدند رگ های قلب بیمار نه نیازی به آنژیوگرافی داشته و نه نیازی به بالن زدن، فقط انسداد رگ ها یک اتفاق آنی بوده و بیمار مشکل قلبی ندارد.

آقا فیصل که این روزها از اینکه دوباره در کنار خانواده اش زندگی می نماید شادمان است می گوید: خدا را شکر می کنم که به من زندگی تازه ای بخشید و این موضوع را مدیون دوستم دکتر شمس هستم که ناامید نشد و به کوششش ادامه داد.

منبع: همشهری آنلاین
انتشار: 21 اردیبهشت 1402 بروزرسانی: 21 اردیبهشت 1402 گردآورنده: zeetova.ir شناسه مطلب: 1972

به "ماجرای مردی که جواز دفنش صادر شده بود اما به طور معجزه آسایی دوباره زنده شد ، مُرده بودم، اما دوباره به زندگی برگشتم" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "ماجرای مردی که جواز دفنش صادر شده بود اما به طور معجزه آسایی دوباره زنده شد ، مُرده بودم، اما دوباره به زندگی برگشتم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید